آرامش فکری در یک دنیای بی ثبات

آرامش فکری در یک دنیای بی ثبات

یافتن آرامش درونی: در مواقع بی ثباتی، چگونه میتوانید به جای اینکه دچار اضطراب و نگرانی شوید آرامش بیابید؟

مهم نیست که در دنیای اطراف ما و یا در زندگی شخصی ما چه میگذرد، آیا مکانی وجود دارد که بتوانیم در آن به پایداری و ثبات دست یابیم؟ آیا میتوانیم علیرغم شرایط موجود در زندگی و دنیای اطرافمان با امیدواری به آینده نگاه کنیم؟ این روزها بسیاری از دانشجویان به ارزش خداوند به عنوان یگانه ثبات واقعی در زندگی خود پی برده اند.

دنیای اطراف ما دائم در حال تغییر است اما خداوند هرگز تغییر نمیکند. خداوند استوار و قابل اطمینان است. خدا میفرماید: «آیا غیر از من خدایی هست؟ البته صخره ای نیست. احدی را نمیشناسم.» (اشعیا ۴۴ : ۸) در آیه دیگری میخوانیم: «زیرا من که یهوه هستم تبدیل نمیپذیرم.» (ملاکی ۳ : ۶) خداوند همیشه حضور دارد. شما میتوانید روی او حساب کنید. کلام خدا میفرماید: «عیسی مسیح دیروز و امروز و تا ابدالاباد همان است.» (عبرانیان ۱۳ : ۸) خداوند از طریق آرامش فکری و قلبی که به ما میدهد حضور خود را به ما مینمایاند.

آیا آرامش درونی امکان دارد؟

شخصی بنام هدر که این اواخر از دانشگاه استانفورد فارغ التحصیل شده است اینگونه بیان میکند: «داشتن یک رابطه واقعی با خداوند تجربه ای زیبا و مسحور کننده است. یک مصاحبت و دوستی با خالق هستی که من حاضر نیستم این مصاحبت را با تمامی دنیا عوض کنم. تقرب و محبت عمیقی از جانب خداوند احساس میکنم و امیدوارم که بتوانم در این ارتباط به سهم خودم به درستی عمل نمایم»

دانشجویی بنام استیو سایر که یک بیمار هموفیلی است هنگامی که متوجه شد بر اثر تزریق خون آلوده به بیماری ایدز مبتلا شده است، در پی یافتن آرامش و ثبات بود. در ابتدا احساس یأس و نومیدی به او دست داد و خدا را مورد ملامت و سرزنش قرارداد. سپس استیو دستانش را به سوی خداوند دراز نمود و نتیجه این شد که استیو در سالهای آخر عمر خود علیرغم دردهای فراوانی که داشت به کشورهای متعددی سفر کرد تا تجربه آرامشی را که از طریق شناخت خداوند به دست آورده بود با جوانان هم سن و سال خود در میان بگذارد. خداوند فرموده است: «سلامتی برای شما میگذارم، سلامتی خود را به شما میدهم. نه چنانکه جهان میدهد، من به شما میدهم. دل شما مضطرب و هراسان نباشد.» (یوحنا ۱۴ : ۲۷)

در آیه دیگری میخوانیم: «در جهان برای شما زحمت خواهد شد. و لکن خاطر جمع دارید زیرا که من بر جهان غالب شده ام.» (یوحنا ۱۶ : ۳۳)

همانند استیو، دانشجویان دیگری نیز به این موضوع پی برده اند که مهم نیست در زندگی کنونی ما چه اتفاقی میافتد، هر اتفاقی که بیفتد دنیا به آخر نمیرسد، چون این دنیا پایان همه چیز نیست.

خدای سنگرها

باید اذعان کرد که اغلب مردم تا زمانی که واقعاً در موقعیتهای سخت و دشوار گرفتار نمیشوند به خدا روی نمیآورند. یک کشیش ارتش جنگ جهانی دوم میگفت: «هیچ ملحدی درون سنگر وجود ندارد.» تا وقتی همه چیز بر وفق مراد است و آسمان آفتابی است، مردم نیازی به خدا احساس نمیکنند. اما زمانی که ابرهای سیاه، آسمان زندگی را میپوشانند این طرز فکر اغلب تغییر میکند و این احساس به ما دست میدهد که درون گودال عمیقی گرفتار شده ایم.

یک دانشجوی اهل ویرجینیا به نام کارن تعریف میکند که چگونه مسیر رسیدن به خداوند را پیموده است. او میگوید:

«من خودم را یک مسیحی میدانستم چون روزهای یکشنبه به کلیسا میرفتم، اما در واقع هیچ شناختی از خداوند نداشتم. سال آخر دانشکده را مانند سالهای قبل گذراندم. بیشتر وقتم را با مشروبخواری، یا استفاده از مواد مخدر توهم زا میگذراندم، و یا در جستجوی کسی بودم که مرا دوست داشته باشد. من داشتم از درون نابود میشدم و هیچ کنترلی بر زندگی خودم نداشتم. احساس میکردم که چقدر دوست دارم زندگیام به پایان برسد، اما در همین موقع امید تازهای در دانشکده یافتم، این امید تازه زمانی بود که از خداوند درخواست کردم تا وارد زندگیام شود. از آن زمان خداوند محبت، امنیت، بخشایش، حمایت، آرامش و دلیلی برای زنده بودن به من عطا کرده است. خداوند به من قدرت بخشیده است و اگر به خاطر او نبود من الان اینجا نبودم.»

کسی چه میداند که در هزاره بعدی چه اتفاقی خواهد افتاد. تعداد زیادی از دانشجویان ممکن است احساس کنند که درون سنگری انفرادی گرفتار شده اند. زندگی ممکن است به میدان مبارزه و جنگ تبدیل شود و آرامش فکری ما مخدوش و متزلزل گردد. درست در لحظاتی که احساس میکنیم تحت فشار هستیم اغلب به خداوند متوسل میشویم. خداوند، استوار و ثابت قدم همیشه حضور دارد و از ما میخواهد تا وارد زندگیمان شود. خداوند میفرماید:

«من، من یهوه هستم و غیر از من نجات دهنده ای نیست.» (اشعیا ۴۳ : ۱۱) و در آیه دیگری میخوانیم: «به من توجه نمایید و نجات یابید زیرا من خدا هستم و دیگری نیست.» (اشعیا ۴۵ : ۲۲ )

آری، شاید اینگونه تصور کنیم که خداوند حکم یک عصا و یا تکیه گاه را برای ما دارد، ولی بطور حتم او یگانه تکیه گاه مطمئن است.

سنگر نامرئی

بعضی از مردم حتی زمانی که همه چیز خوب و مرتب است به سوی خداوند روی میآورند. دانشجویی به نام جان اینطور توضیح میدهد: «سال آخر دانشکده بودم و همه آن چیزهایی که به نظر عموم مردم باعث ایجاد رضایت و خوشحالی در زندگی میشود را به دست آورده بودم، برای مثال رهبری گروه های دانشجویی به عهده من بود، به میهمانیهای مختلف میرفتم، در دانشکده همیشه نمرات عالی میگرفتم و با هر دختری که اراده میکردم دوست میشدم. هر آنچه را که میخواستم در طول دوران دانشکده انجام دهم و یا به دست بیاورم در اختیارم بود، اما باز احساس رضایت نمیکردم. احساس میکردم چیزی در زندگی کم دارم ولی نمیدانستم کجا باید دنبالش بگردم. البته کسی در این مورد چیزی نمیدانست و من این احساس را بروز نمیدادم.»

حتی زمانی که همه چیز در ظاهر خوب و مرتب است نیز در زندگی ما اسارتهایی وجود دارد، اما با این تفاوت که این اسارتها نامرئی و از چشمان دیگران پوشیده است و این احساس درون قلب و فکر ما است. دانشجویی به نام بکی که اهل ایلینوی است، این پدیده را اینگونه توصیف میکند: «تا به حال چند بار اتفاق افتاده است که پیش خودتان تصور کرده اید که اگر فلان لباس را بخرید و یا با فلان پسر دوست شوید و یا بتوانید فلان مکان را از نزدیک ببینید احساس خوشحالی و رضایت خواهید کرد؟ اما زمانی که آن لباس مورد نظر را خریداری کردید، یا با پسر مورد نظرتان دوست شدید و یا به محل مورد نظرتان سفر کردید با احساس پوچی بیشتری روبرو شده اید؟»

لازم نیست که ما با شکست روبرو شویم و یا دچار مصیبت و بلا شویم تا نیاز به پناهگاه را احساس کنیم. اغلب اوقات عدم حضور خداوند در زندگی ما باعث میشود که آرامش از ما سلب شود. بکی میگوید: «از زمانی که خداوند را شناخته ام، کشمکشها و تغییرات متعددی در زندگی ام پیش آمده است، اما حالا هر کاری را با دیدی متفاوت انجام میدهم، چونکه میدانم خدایی با محبت و ابدی دارم که همواره در کنار من است. من باور دارم که هیچ کاری نیست که خداوند و من با کمک همدیگر نتوانیم انجام دهیم، و آن کمال و رضایتی که من با تمامی وجود در جستجویش بودم، در زندگی با خداوند پیدا کرده ام.»

اگر خداوند در زندگی ما حضور داشته باشد، ما میتوانیم به راحتی استراحت کنیم و آرامی بیابیم. به مرور که خداوند را بیشتر میشناسیم و به آنچه در کلامش نوشته شده گوش میکنیم، خداوند آرامش درونی عمیقی به زندگی ما میبخشد. از آن پس ما از موضع مستحکم خداوند به زندگی نگاه میکنیم و چون از وفاداری خداوند به خوبی آگاه هستیم، پس مطمئن هستیم که او قادر است به نحو احسن از ما مواظبت کند. بنابراین مهم نیست که هزاره بعدی چه با خود به همراه خواهد آورد، ما میتوانیم به خداوند به عنوان تکیه گاهی مستحکم و با ثبات امیدوار باشیم. اگر خدا را جستجو کنیم، او با اشتیاق منتظر است تا حضور خود را در زندگی ما به اثبات برساند.

آرامش درونی حقیقی- بنا نمودن بر روی صخره

شما زندگی خود را بر چه پایه و اساسی بنا میکنید؟ باور کنید یا نه، همه ما زندگی خود را بر روی همان پایه و اساسی بنا مینهیم که در واقع ایمان و امیدمان بر آن قرار دارد. پایه و اساس ایمان ما ممکن است خودمان باشیم، در این صورت با خود میگوییم: «اگر به اندازه کافی تلاش و کوشش کنم میتوانم در زندگی موفق و پیروز باشم.» و یا روش خاصی از زندگی را پایه و اساس امید و ایمانمان قرار میدهیم و با خود میگوییم: «اگر به اندازه کافی پول و ثروت به دست بیاورم زندگی من عالی خواهد شد.» ممکن است حتی گذشت زمان را برای خود پایه و اساس قرار دهیم و به خود وعده دهیم که مطمئناً هزاره بعدی خیلی چیزها را عوض خواهد کرد.

اما خداوند نقطه نظر دیگری دارد. او میفرماید که: «اگر ایمان و امید خود را بر روی خویشتن، شخصی دیگر، و یا هرآنچه که این دنیا به ما داده است بنا نهیم، در حقیقت بر روی زمینی سست و نامطمئن پایه گذاری کرده ایم.» خداوند میخواهد که ما فقط به او اعتماد کنیم.

خداوند میفرماید: «پس هر که این سخنان مرا بشنود و آنها را بجا آرد، او را به مردی دانا تشبیه میکنم که خانه خود را بر سنگ بنا کرد. و باران باریده، سیلابها روان گردید و بادها وزیده، بدان خانه زورآور شد و خراب نگردید زیرا که بر سنگ بنا شده بود. و هر که این سخنان مرا شنیده، به آنها عمل نکرد، به مردی نادان ماند که خانه خود را بر ریگ بنا نهاد. و باران باریده، سیلابها جاری شد و بادها وزیده، بدان خانه زور آورد و خراب گردید و خرابی آن عظیم بود.» (متی ۷ : ۲۴ – ۲۷)

این کار عاقلانه ای است که برای مقابله با هجوم بلایا و مشکلات ناگهانی، خداوند را وارد زندگی خود کنیم. اما قصد و هدف خداوند این است که علیرغم شرایط موجود، فرزندانش همواره یک زندگی مملو از وفور و نعمت را تجربه کنند. خداوند مایل است تا در تمامی عرصه های زندگی ما تاثیری مثبت داشته باشد. هنگامی که ما بر خدا و کلامش توکل میکنیم، یعنی در حقیقت داریم ایمان و امید خود را بر روی صخره ای مستحکم بنا مینهیم.

آرامش فکری غایی

بعضی از مردم از اینکه فرزند یک میلیونر هستند احساس امنیت میکنند، برخی دیگر از اینکه قادرند نمرات عالی بگیرند احساس اطمینان و امنیت میکنند. اما اگر با خداوند رابطه داشته باشید، ایمنی و امنیتی فراتر از این را تجربه خواهید کرد.

خداوند توانا است

برخلاف ما خداوند میداند که فردا، هفته بعد، سال بعد و حتی در دهه آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد. خدا میفرماید: «خدا هستم و نظیر من نی. آخر را از ابتدا و آنچه را که واقع نشده از قدیم بیان میکنم.» (اشعیا ۴۶ : ۹ – ۱۰)

خداوند میداند که در هزاره جدید قرار است چه اتفاقی بیفتد، و مهمتر از این اگر شما حضور خدا را زندگی تان پذیرفته اید او میداند که در زندگی شخص شما قرار است چه اتفاقی بیفتد و در آنجا حضور نیز خواهد داشت. خداوند میفرماید:

«خدا ملجا و قوت ماست، و مددکاری که در تنگی ها فوراً یافت میشود.» (مزمور ۴۶ : ۱) اما ما نیز به نوبه خود باید با تمامی وجود او را جستجو کنیم. خداوند میفرماید: «و مرا خواهید طلبید و چون مرا به تمامی دل خود جستجو نمایید، مرا خواهید یافت.» (ارمیا ۲۹ : ۱۳)

این بدان معنا نیست که همه کسانی که خداوند را میشناسند با هیچ مشکلی روبرو نخواهند شد. اگر در هزاره آینده حملات تروریستی در جایی روی دهد، حتی کسانی که خدا را میشناسند نیز از این بلایا رنج خواهند برد با این تفاوت که حضور خداوند باعث آرامش و قدرت آنان خواهد گردید.

یکی از پیروان عیسی مسیح اینطور میگوید: «در هر چیز زحمت کشیده، ولی در شکنجه نیستم، متحیر ولی مأیوس نی، تعاقب کرده شده، لیکن نه متروک، افکنده شده، ولی هلاک شده نی.» (دوم قرنتیان ۴ : ۸ – ۹) آری، واقعیت این است که ما با مشکلات روبرو خواهیم شد، اما اگر با خدا رابطه ای مستقیم داشته باشیم، هنگام مقابله با مشکلاتمان با دیدی متفاوت و قدرتی که از آن خداوند است با مشکلات برخورد خواهیم کرد. هیچ مشکلی آنقدر بزرگ نیست که برای خداوند لاینحل باشد. خداوند از تمامی مشکلاتی که ممکن است به ما ضربه زند بزرگتر است و وقتی خدا در زندگی ما حضور دارد برای مقابله با این مشکلات تنها نیستیم.

خدا ما را دوست دارد

قدرت عظیم خداوند که در زندگی ما کاملاً مشهود است، توأم با علاقه عمیق او نسبت به ما است. ممکن است در هزاره آینده آرامشی بر دنیا حکمفرما شود که هرگز قبل از این دنیا به خود ندیده است. از طرف دیگر این امکان نیز وجود دارد که هزاره آینده با انحطاط اخلاقی، خشونت و جداییهای بیشتری به همراه باشد. فرقی نمیکند، در هر دو صورت هیچکس قادر نخواهد بود به اندازه خداوند ما را دوست داشته باشد، یا برای ما اهمیت قائل شود.

کلام خداوند به ما میگوید: «خداوند نیکو است و در روز تنگی ملجا میباشد و متوکلان خود را میشناسد.» (ناحوم ۱ : ۷) همچنین در کلام خدا میخوانیم: «و تمام اندیشه خود را به وی واگذارید زیرا که او برای شما فکر میکند.» (اول پطرس ۵ : ۷) و باز خداوند میفرماید: «خداوند عادل است در جمیع طریقهای خود و رحیم در کل اعمال خویش. خداوند نزدیک است به آنانی که او را میخوانند، به آنانی که او را به راستی میخوانند.» ( مزمور ۱۴۵ : ۱۷ – ۱۹)

عیسی مسیح به پیروان خود این سخنان تسلی بخش را فرمود: «آیا دو گنجشک به یک فلس فروخته نمیشود؟ و حال آنکه یکی از آنها جز به حکم پدر شما به زمین نمیافتد. لیکن همه مویهای سر شما نیز شمرده شده است. پس ترسان مباشید زیرا شما از گنجشکان بسیار افضل هستید.» (متی ۱۰ : ۲۹ – ۳۱) اگر شما به خداوند روی آورید او شما را طوری محبت خواهد نمود که هیچکس دیگری قادر نیست، و هرگز نیز نخواهد توانست شما را محبت نماید.

آرامش فکری از طریق خداوند

ما مطلع نیستیم که هزاره بعدی با خود چه به ارمغان خواهد آورد، اگر هزاره بعدی دوران سختیها و دشواریها باشد، خداوند در کنار ما حضور خواهد داشت و اگر دوران آرامش و آسایش بود ما همچنان به حضور خداوند در کنار خود احتیاج خواهیم داشت تا خلع درونی ما را پر سازد و به زندگی ما معنا و مفهوم ببخشد.

فرض کنید در موقعیتی قرار گرفته اید که همه حرفها گفته شده و همه کارها به پایان رسیده است، به نظر شما مهمترین مسئله در این میان چیست؟ آنچه که اهمیت دارد این است که ما از خداوند جدا نشویم. آیا خدا را میشناسیم؟ آیا خداوند ما را میشناسد؟ آیا ما خداوند را از زندگی خود کنار گذاشته ایم و یا اجازه داده ایم وارد زندگی ما شود؟ اگر خدا را بشناسیم، او دیدگاه ما را عوض کرده و به ما امید خواهد بخشید. از طریق ارتباط با خداوند در هر شرایطی که باشیم آرامش خواهیم داشت.

چرا باید خداوند مرکز و کانون زندگی ما باشد؟ زیرا که در جدائی از خداوند امید و تسلی واقعی وجود ندارد. خداوند به ما متکی نیست بلکه این ما هستیم که باید همیشه به او اتکا کنیم. خداوند ما را خلق نمود تا به نیاز حضور او در زندگی خود پی ببریم و حضور او را بطلبیم. شاید سعی کنیم که بدون حضور خداوند زندگی خود را اداره کنیم، اما این کاری بیهوده و عبث خواهد بود. خداوند مایل است تا او را جستجو کنیم و وارد زندگی خود نماییم. اما یک مشکل وجود دارد. همه ما خداوند را از زندگی خود کنار گذاشته ایم. همانگونه که کتاب مقدس میفرماید: «جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هر یکی از ما به راه خود برگشته بود.» (اشعیا ۵۳ : ۶)

هدر که قبلاً درباره او سخن گفتیم در ارتباط با گناه اینگونه میگوید: «زمانی که وارد استانفورد شدم یک مسیحی نبودم. با خودم فکر میکردم که دنیا در زیر پاهایم قرار دارد و منتظر تحولی عظیم است و این من هستم که باید آن دگرگونی عظیم را به وجود بیاورم. مرتب در جلسات سیاسی شرکت میکردم. کلاسهای متعددی در ارتباط با عدالت اجتماعی و نژادپرستی را نیز گذراندم و خودم را غرق در فعالیتها و خدمت در مراکز کمک به محرومان اجتماع کرده بودم. ایمان داشتم با قدرتی که در خود سراغ دارم میتوانم تحولی مهم و شگرف در دنیا به وجود بیاورم. در مدرسهای تدریس میکردم که مخصوص بچه هایی بود که زیر خط فقر زندگی میکنند. از جمله کارهای دیگری که انجام میدادم اداره مرکزی برای بی خانمانها بود، پسمانده غذاها را جمع آوری میکردم و بین مردم گرسنه تقسیم میکردم، و به شدت با گناه، بی عاطفگی و بروکراسی مقابله میکردم. اما هرچه بیشتر تلاش میکردم دنیا را عوض کنم خسته تر و ناامیدتر از گذشته میشدم. بالاخره به این نتیجه رسیدم که نسل بشر احتیاج به یک تغییر و تحول اساسی دارد.»

آرامش واقعی = آرامش از طریق خدا

گذشت زمان و پیشرفت تکنولوژی در حقیقت نقش بزرگی در ارتباط با حل مسائل و مشکلات پیرامونمان بازی نمیکند. میپرسید چرا؟ به این دلیل که مشکل اساسی ما انسانها این است که از خداوند فاصله گرفته ایم. مشکلات عمده ما فیزیکی نیستند بلکه مشکلات معنوی اند. خدا این را میداند و به همین دلیل راه حلی برای این مشکل ما فراهم کرده است. او طریقی پیش پای ما گذاشته است تا بتوانیم دوباره به سوی او بازگردیم و این راه عیسی مسیح است.

کتاب مقدس میفرماید: «زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد.» (یوحنا ۳ : ۱۶) عیسی مسیح به خاطر گناهان ما و به جای ما به صلیب کشیده شد. او مرد، به خاک سپرده شد و از مردگان قیام نمود و چون عیسی خود را قربانی کرد، ما امروز میتوانیم با خداوند رابطه داشته باشیم.

در کتاب مقدس میخوانیم: «و اما به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد.» (یوحنا ۱ : ۱۲) خیلی ساده است چون خدا مایل است با ما ارتباط داشته باشد، از طریق عیسی مسیح این امکان را برای ما فراهم کرده است، و این به عهده ما است که او را جستجو کرده و به زندگی خود دعوت کنیم. بیشتر مردم این کار را از طریق دعا انجام میدهند. دعا یعنی صحبت صادقانه با خدا. اگر میخواهید به خدا روی آورید فقط کافی است صادقانه چیزی شبیه این را به خدا بگویید: «خدایا، من تا این لحظه اجازه نداده ام تا تو وارد زندگی من شوی ولی میخواهم از این پس اینگونه نباشد. میخواهم از راه حلی که برایم مهیا کرده ای تا از این طریق بتوانم به تو نزدیکتر شوم، استفاده کنم. ایمان دارم که عیسی مسیح به خاطر من مرد تا گناهانم بخشیده شود و امکان بازگشت به سوی تو را مهیا کند. خداوندا از تو خواهش میکنم از امروز وارد زندگی من شوی.»

آیا صادقانه و با خلوص نیت خداوند را به زندگی خود دعوت کردید؟ جوابش را فقط خدا و خودتان میدانید. اگر اینطور است، پس منتظر وعده های خدا باشید. او وعده داده است: «من آمدم تا ایشان حیات یابند و آن را زیادتر حاصل کنند.» (یوحنا ۱۰ : ۱۰) و وعده دیگر خدا این است که: «نزد وی مسکن خواهیم گرفت.» (یوحنا ۱۴ : ۲۳) و کتاب مقدس میفرماید: «خدا حیات جاودانی به ما داده است.» (اول یوحنا ۵ : ۱۱ – ۱۳)

دانشجویی در نیواینگلند به نام ملیسا درباره خدا اینطور میگوید: «وقتی که خیلی کوچک بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند و من واقعاً نمیدانستم که چه اتفاقی افتاده است، فقط میدانستم که پدرم دیگر به خانه نمیآید. یک روز به خانه مادربزرگم رفتم و از او پرسیدم که:

«نمیفهمم چرا پدرم مرا آزار داده و بعد ناپدید شده است؟» مادربزرگم مرا در آغوش گرفت و گفت: «کسی هست که هرگز تو را ترک نخواهد کرد و او عیسی مسیح است.» و او برایم این آیه ها را از کتاب مقدس خواند: «تو را هرگز رها نکنم و تو را ترک نخواهم نمود.» (عبرانیان ۱۳ : ۵) و «پدر یتیمان و داور بیوه زنان، خداست در مسکن قدس خود.» (مزمور ۶۸ : ۵) من از اینکه میشنیدم خدا میخواهد پدر من باشد واقعاً هیجان زده بودم.»

مهم نیست در دنیای اطراف شما چه میگذرد، دانستن اینکه خدا با شما است باعث ایجاد آرامش فکری در شما خواهد شد.

هیچ اهمیتی ندارد که هزاره بعدی چه تغییراتی به همراه خواهد داشت، چون خدای ثابت و استوار همراه شماست.

موضوعات مرتبط :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

خدا کجاست؟

ممکن است یک نفر بگوید: «خدا را به من نشان بده.» – اما اگر خداوند یک خدای نامرئی و نهان باشد چه؟ فرض کنید دو…

بلی یا خیر

خدا کیست؟ خدا چه شکلی است؟ شش ویژگی اختصاصی در رابطه با صفات خدا . . . خدا کیست . . . میتوان او را…