آیا امیدی برای یک ازدواج پایدار وجود دارد؟

آیا امیدی برای یک ازدواج پایدار وجود دارد؟

اندرزهای ذیل در خصوص روابط به شما کمک خواهد کرد تا مشکلات زناشویی خود را به حداقل برسانید و مانع از آن خواهد شد که جزو آمار اشخاص طلاق گرفته قرار بگیرید.

یک بار خانمی دیدگاه خود را درباره ازدواج با من در میان گذاشت:

«مثل این میماند که با دوربینی در حال بررسی یک صحرا هستم. هر کجا را که نگاه میکنم، بدنهایی را میبینم که در همه جا پخش شده اند و در مراحل مختلف مرگ و میر قرار دارند . . . طلاق، انزوا، روابط پوسیده و توأم با بدرفتاری، ویرانی و خرابی از همه نوع. پس از مشاهده این تصاویر از خود میپرسم، چرا باید میلی برای آغاز این سفر داشته باشم؟»

امروزه تعداد زیادی از دانشجویان همین سوال را میپرسند. اگرچه آنها عمیقاً مشتاق هستند تا رابطه ای داشته باشند که مادام العمر بوده و توأم با امنیت و مسرت باشد، اما از ازدواج میترسند. یک نوعروس در مقاله ای که در نیویورک تایمز به چاپ رسید گفت: «من شاهد بودم که چگونه ازدواج والدینم با شکست روبرو شد، و نمیدانستم که آیا میتوانم زندگی مشترک خود را سرپا نگاه دارم یا خیر.» (کندال همیلتون و پت وینگرت، «به سمت پایین صفوف صندلیهای کلیسا»، نیوزویک، ۲۰ جولای ۱۹۹۸، صفحه ۵۴)

نتایج نرخ بالای آمار طلاق

تا کنون هیچ نسلی که به سن ازدواج رسیده، هرگز تا به این اندازه با خود کوله باری از اضمحلال خانوادگی را به همراه نیاورده است. در ایالات متحده هر ساله بیشتر از یک میلیون بچه از هم گسیختگی خانواده های خود را تجربه میکنند. (جان جی. دی آیلیو، «طلاق مرگبار»، نشنال ریویو، ۷ آوریل ۱۹۹۷)

تعداد بسیار زیادی از دانشجویان تجربیاتی نظیر این را به خاطر دارند:

مری: یک روز بعد از ظهر مری از مدرسه به خانه برگشت و پدرش را دید که چمدان به دست از در منزل خارج میشود. پدرش داشت آنها را ترک میکرد. او به مری گفت: «عزیزم، برای دیدنت میآیم.» پدر مری پیشانی او را بوسید و رفت. مری بعد از آن هرگز پدرش را ندیده است.

رابرت: وقتی که او پنج سال داشت والدینش از هم طلاق گرفتند. رابرت با مادرش زندگی میکند که تا کنون سه بار ازدواج کرده و بیش از اندازه مشروب میخورد. یک بار وقتی که رابرت نوشابه را داخل ماشین ریخت، اولین ناپدری او به شدت وی را کتک زد.

کری: والدین او از هم جدا نشده اند ولی به شدت متمرکز بر مشاغل پرمنفعت خود هستند. به ندرت پیش میآمد که پدر و مادر کری در کنسرتهایی که او در دوران دبیرستان در ارکستر مدرسه اجرا میکرد او را هم راهی کنند، و اکنون که کری در یک کالج به دور از خانه در حال تحصیل است، به ندرت پیش میآید که حتی با والدین خود صحبت کند. خانواده یا از طریق ایمیل و یا با گذاشتن پیغام در دستگاه پیامگیر با هم ارتباط برقرار میکنند.

فیلیپ: زمانی که فیلیپ سال آخر دانشکده بود یک شب با صدای مشاجره والدینش از خواب بیدار شد. او صدای در هم شکستن چیزی و سپس صدای جیغی را شنید. فیلیپ مادر خود را در آشپزخانه یافت در حالی که در اثر ضربه چاقو زخمی شده و خون از او جاری بود. فیلیپ پلیس را خبر کرد و آنها پدرش را دستگیر کردند. فیلیپ همراه مادر و دو خواهر کوچکش در یک پناهگاه زندگی میکنند. فیلیپ نمیداند پدرش کجا زندگی میکند.

احتمالاً شما نیز اشخاصی همچون مری، رابرت، کری و فیلیپ را میشناسید. شاید تجربیات خود شما مشابه این افراد یا بدتر از این باشد. شاید محیط خانه شما نیز پر از ستیز و کشمکش، عدم توافق و آشفتگی بوده است. در نتیجه شما با خود فکر کرده اید که آیا باید ازدواج کنید یا نه . . . شما نمیخواهید عاقبت با رابطه ای روبرو شوید که پر از درد و ناامیدی است، و باعث ایجاد یک تزلزل روحی در بچه های خود شوید. شما این نظریه را میپسندید که باید زندگی خود را با کسی سهیم شوید که شما را دوست دارد، اما اگر صادق باشید، اذعان خواهید کرد که ازدواج تا حدی ترسناک است. شاید از خود بپرسید: «آیا قادر خواهم بود فراتر از زیانی که خانواده ام به من زدند قدم بردارم؟ آیا میتوانم یک ازدواج و زندگی خانوادگی شاد و سالم را تجربه کنم؟»

پاسخ این پرسش صریحاً مثبت است.

از سال ۱۹۷۶ تا کنون با سازمانی همکاری داشتهام که به خانواده ها کمک میکند و شاهد بوده ام که چگونه هزاران مورد از ازدواجهایی که به ظاهر امیدی برای نجاتشان نبود کامیاب شده اند. خداوند برای مردم شکست خورده طریقی را مهیا میکند تا بتوانند یک رابطه سالم و کامل را تجربه کنند. در این باره بعداً بیشتر صحبت خواهیم کرد.

ازدواج . . . ارزش مشکلات را دارد

چرا علیرغم مشکلات و رنجهایی که در زندگی مشترک وجود دارد باز هم مردم مایلند ازدواج کنند؟ اگرچه امروزه مطبوعات درباره امر ازدواج اخبار ناخوشایندی را اعلام میکنند، اما هنوز هم عبور از راهروی بین صفوف صندلیهای کلیسا عملی توده پسند است. بررسی اخیری که به وسیله لوییس هریس انجام گرفت نشان داد که ۹۶% دانشجویان دانشکده مایلند ازدواج کنند و یا در حال حاضر ازدواج کرده اند، و نود و هفت درصد با این اظهار نظر موافق هستند که: «داشتن یک رابطه خانوادگی صمیمی کلید خرسندی است.» («نسل ۲۰۰۱: بررسی از اولین کلاس فارغ التحصیلان دانشکده در هزاره جدید»، اجرا شده بین سالهای ۱۹۹۷ – ۱۹۹۸ توسط لوییس هریس و شرکا برای سازمان: Northwestern Mutual Life Insurance Company به آدرس: 720 E. Wisconsin Ave., Milwaukee, WI 53202 ، صفحات ۸ و ۱۱)

بنابراین اگرچه در حال حاضر تقریباً از بین هر چهار آمریکایی بالغ هجده سال و بالاتر، یک نفر طلاق گرفته (دی آیلیو، طلاق مرگبار) اما احتمال اینکه بتوان یک ازدواج خوب و پایدار داشت باعث میشود که تقریباً همه راغب باشند تا شانس خود را امتحان کنند. چرا ازدواج تا این اندازه جذاب است؟

واقعیت این است که هیچکس مایل نیست تنها بماند. اگرچه این موضوع را خیلی بزرگ جلوه میدهیم که باید «آنچه خود مایلیم انجام دهیم» و برای احقاق حقوق فردی اصرار میورزیم، اما همه ما مشتاق داشتن امنیت و گرمی یک رابطه صمیمی با کسی هستیم که دیوانه ماست. شاید اینگونه اظهار کنیم که «میخواهیم تنها باشیم» و در آرزوی داشتن «کمی فضا» هستیم، اما آرزوی قویتر ما این است که مقداری فضا را با کسی سهیم شویم، با کسی که ما را دوست دارد.

اگرچه جاذبه جنسی قسمت مهمی از اشتیاق ما برای ایجاد صمیمیت است، اما میل برای برقراری پیوندی عمیق با شخصی دیگر تنها منحصر به روابط جنسی نیست. ما از ابتدا با این آرزو و میل پرشور و پرحرارت خلق شده ایم که توسط کسی شناخته شده و مورد تحسین قرار بگیریم.

دلایل نرخ آمار طلاق

پس به چه دلیل تعداد زیادی از مردم که هم مایلند و هم نیاز دارند تا با کسی نزدیک و صمیمی باشند کارشان به طلاق میانجامد؟ یک جدایی که اغلب مملو از خشم و نومیدی است. بسیاری از کسانی که ازدواج میکنند قصد دارند تا به یک رابطه و پیوستگی محکم و بادوام دست یابند که عمدتاً بر پایه احساسات بنا شده است. در بیشتر روابط، عشق و پذیرش تا زمانی ادامه پیدا میکند که شخص مقابل انتظارات ما را برآورده سازد. اگر احساسات گرم و صمیمی باشد، یک زن و شوهر میتوانند از مصاحبت با یکدیگر لذت ببرند، از خصایص آزاردهنده یا رنجش آور طرف مقابل چشم پوشی کنند، به اندازه کافی ارتباط برقرار کرده و معذلک بتوانند عواطف خود را ابراز نمایند.

اما زمانی که احساسات رو به سردی میگراید، یک یا هر دو طرف متوجه میشوند که درونشان هیچ ذخیره و یا قابلیتی وجود ندارد تا بتوانند شخصی را که به وضوح آشکار است عیب و نقص دارد دوست داشته باشند. در این صورت دیگر احتیاجات برآورده نمیشود و این خود باعث ایجاد ناراحتی شده و در نتیجه باعث تشویق و ترویج حالت تدافعی، کاهش ارتباط مثبت، اوج گرفتن سوءتفاهم ها، برانگیخته شدن نزاع و کشمکش و تحریک خشم و تلخی بین یک زوج میگردد. اگر بخشش و مصالحه این سیر نزولی پیچیده را در هم نشکند، قابلیت دوست داشتن یکدیگر عملاً فلج میگردد.

تقریباً در تمامی روابط میتوان از این الگو تا مدتی اجتناب نمود، اما این تا زمانی امکان دارد که مسئله دشواری که باعث دامن زدن به خودخواهی میشود وجود نداشته و یا پنهان باشد. اما دیر یا زود واقعیت آشکار میشود. علیرغم بهترین قصد و غرض زوجین، آنها به مرور متوجه میشوند که امکان ندارد نیازهای دو انسان مستقل کاملاً و در همه وقت برآورده گردد.

اندرزهایی در خصوص روابط . . .

چگونه میتوان از مشکلات ازدواج احتراز نمود؟

برای اینکه رابطه ای با موفقیت به پیش رود کار گروهی لازم است و ضروری است که هر دو طرف از خواسته های شخصی خود دست بکشند. فداکاری بایستی جای خودپسندی را بگیرد. بعضی اوقات یکی از زوجین قادر است انصافاً از عهده این کار به خوبی برآید، اما عاقبت صبر و تحمل به پایان میرسد. فداکاری طبیعی نیست؛ اما خودخواهی طبیعی است. چرا اینطور است؟

اگر در دنیایی زندگی میکردیم که همه مردم کامل و بینقص بودند در این صورت همه ازدواجها با یکدلی و هماهنگی کامل به پیش میرفت، درست همانطور که خداوند از ابتدا مایل بود. اما ما در یک دنیای کامل زندگی نمیکنیم. با صداقت تمام میتوان اظهار کرد که همگی ما به سختی تحت تاثیر گرایش به سوی خودخواهی و «گناه» هستیم. گناه چیست؟ اغلب اوقات به جای انجام دادن آنچه صحیح است میخواهیم عمل نادرست را انجام دهیم. ما میتوانیم خودخواه، بدجنس، آزاردهنده، تلخ، متکبر، بی تمایل برای بخشیدن دیگران و غیره باشیم. پس تعجبی ندارد که همسران برای به سر بردن با یکدیگر تا این اندازه تقلا میکنند.

چنین طرز فکری که عقیده دارد، «من – میخواهم – نیازهایم – برآورده – گردد»، باعث میشود که روحیه همکاری و تعاون در یک رابطه در هم بشکند. به این ترتیب چرخش منفی آغاز شده و تا جایی ادامه مییابد که صمیمیت از بین رفته و زندگی مشترک فرو میریزد.

بیایید رو راست باشیم، همه ما به کمک احتیاج داریم . . . یک قدرت درونی که به ما توانایی بخشد شخص مقابل را طوری دوست بداریم که لازمه یک ازدواج پایدار است.

رفتار خودخواهانه و گناه آلود نه تنها باعث جدایی زن و شوهرها میشود، بلکه ما را از خداوند نیز جدا میسازد . . . کسی که عظیمترین منبع کمک ما است. خداوند به عنوان بنیانگزار و طراح امر ازدواج میداند که روابط چگونه عمل میکنند. خداوند از ما میخواهد که نخست با او رابطه داشته باشیم، و سپس از او راهنمایی بجوییم.

خداوند نه تنها برای مقابله و رویارویی با مشکلات روزانه به ما کمک میکند بلکه زخمها و جراحاتی را که از گذشته با خود حمل میکنیم را نیز التیام میبخشد. برای مثال در قبال انتخاب های نادرستی که ممکن است در دوران نوجوانی در روابط خود با جنس مخالف به آن دست زده ایم، بخشش و تطهیری کامل را برای ما میسر میسازد. خدا ما را دوست دارد و مایل است تا ما از فواید فرزندان خدا بودن لذت ببریم، و این شامل کمک خدا در امر ازدواج نیز هست.

من میخواهم این موضوع را از طریق دو سناریو برای شما توضیح دهم که زن و شوهرانی واقعی در آن نقش دارند. در مثال اول، زوج ما (من آنها را جون و لیزا مینامم) حضور فعال و قدرتمند خداوند را در زندگی خود به رسمیت نمی شناسند. در سناریوی دوم، جون و لیزا بجز اینکه با یکدیگر رابطه دارند، هر کدام با عیسی مسیح نیز رابطه دارند.

مشکلات احتمالی در زندگی مشترک

سناریوی الف:

شنبه صبح است و جون میخواهد با رفقایش گلف بازی کند. او از رختخواب بیرون خزیده و به لیزا میگوید که دارد میرود و تا ساعت ۴ بعد از ظهر به خانه بر نمیگردد. لیزا شکایت میکند: «تو که قول دادی امروز با هم به پیک نیک برویم!»

جون در حالی که صدایش حاکی از بیصبری و تحریک پذیری است میگوید: «من هرگز چنین چیزی نگفتم.» و ادامه میدهد: «در هر حال من دو هفته است که گلف بازی نکرده ام. امروز روز زیبایی است. من دارم میروم!» جون در حال خارج شدن در را محکم میکوبد.

لیزا احساس میکند که شکست خورده است و پس از کمی اشک ریختن با قدمهایی محکم در آپارتمان به این طرف و آن طرف میرود و بالش ها را از یک طرف اتاق به سمت تختخواب پرتاب میکند.

لیزا فریاد میزند: «نشانت میدهم، احمق.» لیزا با یکی از دوستان دختر خود تماس میگیرد و برای صرف نهار و خرید با او قرار میگذارد. لیزا از مرکز خرید برای خود به ارزش ۳۰۰ دلار لباس نو میخرد . . . او به یک لباس نیاز داشت، ولی با خرید تعدادی لباس «اضافی» لیزا میداند که جون به شدت عصبانی خواهد شد. حالا کارت اعتباری آنها تقریباً خالی است.

در همین اثناء، جون در حال اتمام بازی گلف است. او با رفقایش برای نوشیدن مشروب وارد بار مشروب فروشی باشگاه گلف میشود. لیوان اول مشروب به لیوان دوم میانجامد. جون متوجه میشود که پیشخدمتی که مشروب سرو میکند چقدر جذاب است. در حالی که پیشخدمت لیوان سوم را جلوی جون میگذارد، جون کلماتی تملق آمیز را در گوش او نجوا میکند. پیشخدمت طوری رفتار میکند که انگار به او بی احترامی شده است، اما لبخندی که بر لب دارد نشان میدهد که جون موفق شده است نظرش را جلب کند. دفعه بعد که پیشخدمت سر میز آنها برمیگردد جون متوجه میشود که پیشخدمت روی دستمالی که در زیر لیوان او قرار داده، شماره تلفن خود را نوشته است. جون دستمال را در جیب خود میگذارد.

جون ساعت ۵ بعد از ظهر در حالی که کمی تلوتلو میخورد به خانه بر میگردد. لیزا در حال تماشای تلویزیون است و صدای آن را بالا کشیده. جون متوجه توده بسته هایی میشود که روی تختخواب است. او با عصبانیت تلویزیون را خاموش کرده و به بسته ها اشاره میکند. لیزا ناسزاگویان به اتاق خواب میرود و در را پشت سرش محکم میکوبد. آنها تا دیروقت به بحث و مشاجره ادامه میدهند، و بالاخره جون آن شب در اتاق خواب مهمانها میخوابد.

سناریوی ب:

شنبه صبح است و جون میخواهد با رفقایش گلف بازی کند. او از رختخواب بیرون خزیده و به لیزا میگوید که دارد میرود و تا ساعت ۴ بعد از ظهر بر نمیگردد. لیزا شگفتزده میپرسد: «من فکر میکردم که امروز قرار است با هم به پیک نیک برویم!» جون در حالی که صدایش حاکی از بیصبری و تحریک پذیری است جواب میدهد: «اوه، نمیشه فردا بریم؟» و ادامه میدهد: «در هر حال من دو هفته است که گلف بازی نکرده ام. امروز هم روز بسیار زیبایی است. من دارم میروم!» و پشت سرش در را محکم میکوبد.

لیزا احساس میکند که شکست خورده است و پس از کمی اشک ریختن با قدمهایی محکم در آپارتمان به این طرف و آن طرف میرود و بالش ها را از یک طرف اتاق به سمت تختخواب پرتاب میکند. لیزا فریاد میزند: «ای احمق!» و با خود فکر میکند که چقدر آرزو داشت در این لحظه میتوانست رو در روی جون بایستد و به او بگوید که چقدر از دست او عصبانی است.

لیزا تصمیم میگیرد کمی قدم بزند و همینطور که از پارک عبور میکند خشم و احساسات جریحه دار شده اش به مرور فروکش میکند. در راه بازگشت به منزل او قادر است دعا کند، «عیسای عزیز، من واقعاً از دست جون عصبانی هستم و فکر میکنم که او خودخواهانه عمل میکند. خواهش میکنم به من کمک کن تا من مثل او خودخواهانه عمل نکنم و عصبانیتم از کنترل خارج نشود.»

لیزا تصمیم میگیرد که با یکی از دوستان دختر خود تماس بگیرد و آنها برای خوردن نهار و خرید با هم قرار میگذارند. لیزا از مرکز خرید یک دست لباس نو میخرد.

در همین اثناء، جون دور نهم بازی خود را به پایان میرساند. او به همراه رفقایش برای خوردن ساندویچ و نوشیدنی به رستوران باشگاه گلف میروند. جون متوجه میشود دختری که پشت پیشخوان است چقدر زیباست، اما جون فقط یک لبخند دوستانه به او زده و به رفقای خود ملحق میشود. امروز صبح جون با خود فکر کرده بود که لیزا بیش از اندازه نالان است و میخواهد او را کنترل کند . . . و با بی انصافی میخواهد مانع از آن شود که او با دوستانش خوش بگذراند. اما حالا جون از رفتاری که با لیزا داشته احساس گناه میکند. به او خوش نمیگذرد.

جون اعلام میکند: «هی، بچه ها، برای امروز کافی است من دیگر بازی نمیکنم، دارم به خانه میروم. باید کمی هم با لیزا وقت بگذرانم.» دو نفر از دوستانش او را دست میاندازند، اما جون مصمم است و سر تصمیم خود باقی میماند. وقتی لیزا ساعت ۱ بعد از ظهر به خانه میرسد، از اینکه میبیند جون در آشپزخانه نشسته است تعجب میکند. لیزا متوجه سبد پیک نیک میشود که تقریباً پر از خوراکی و نوشیدنی است.

در حالی که هنوز ناراحتی در صدای لیزا مشهود است میپرسد: «چرا اینقدر زود به خانه برگشتی؟» جون پاسخ میدهد: «به خاطر رفتاری که امروز صبح با تو داشتم متاسفم. من میخواستم گلف بازی کنم و برای نیازهای تو اهمیتی قائل نبودم. فکر میکنم تا حدی خودخواهی کردم. مرا میبخشی؟»

لیزا لبش را گاز میگیرد. او هنوز ناراحت است اما به نظر میآید که جون واقعاً از کاری که کرده متاسف است. واقعاً شگفت آور است که او بازی گلف را اینقدر زود تعطیل کرده است. لیزا به آرامی میگوید: «بله، تو را میبخشم.»

در حالی که همدیگر را در آغوش گرفتهاند جون میگوید: «آیا میتوانیم امروز را یک بار دیگر از اول شروع کنیم؟ من زود به خانه آمدم با این فکر که شاید هنوز هم برای رفتن به پیک نیک وقت داشته باشیم. میخواهی برویم؟»

لیزا در مقابل این وسوسه که اخم کرده و در مقابل رفتار جون «تلافی» کند، از خود مقاومت نشان میدهد. در عوض او لبخند زده و سرش را به علامت موافقت تکان میدهد.

آن روز برای جون و لیزا از این رو به آن رو میشود. خشم از وجود هر دوی آنها پاک شده است. رابطه بین آنها به طراوت زمینی است که باران بهاری تازه بر آن باریده باشد. عیسی در زندگی هر دوی آنها عمل کرده است. ابتدا عیسی به آنها نشان داد که چگونه باید زندگی کنند، و سپس قدرت لازم را به آنها داد تا خود را انکار کرده و بتوانند یکدیگر را ببخشند . . . همان دو عملی که برای دوست داشتن لازم و ضروری است، اما بسیار دشوار است که بتوان بدون کمک، پیوسته و مداوم و به طور صحیح به آنها عمل نمود.

البته این دو سناریو چشم اندازی سطحی از موقعیت پیچیده موجود در رابطه بین دو شخص است، اما به خوبی این موضوع را به تصویر میکشد که چرا دخالت خداوند در زندگی یک زن و شوهر به طور شخصی، و همچنین در زندگی مشترک آنها باعث به وجود آمدن چنین تفاوتی میگردد. ایمان مسیحی تنها انبوهی از اصول و قوانین اخلاقی نیست . . . بلکه یک زندگی است، تاثیر متقابل لحظه به لحظه با خداوند، که از این طریق ما هدایت و قدرت لازم را به دست میآوریم تا آنگونه زندگی کنیم که از قبل طراحی شده بود.

اجتناب از قرار گرفتن در آمار طلاق . . .

به کلام خدا گوش کنید

خداوند در ارتباط با ویرانی طلاق بسیار واضح سخن گفته است، خداوند همچنین درباره لزوم ارجحیت دادن فروتنانه به نیازهای شخص مقابل، صداقت نسبت به یکدیگر، احتراز از فساد در روابط جنسی، و بسیاری مسائل دیگر نیز سخن گفته است. اما اگر صرفاً به ما گفته شود که بایستی چه کارهایی انجام دهیم، لزوماً به این معنا نیست که ما مایل خواهیم بود آنها را انجام دهیم. هدایت خداوند، اغلب با آنچه ما خود مایلیم انجام دهیم تفاوت دارد (برای مثال گفتن حقیقت به زوج خود، زمانی که ظاهراً دروغگویی بسیار سودمند به نظر میآید). اما به دفعات برای زوجین ثابت شده است که خداوند تا چه اندازه حکیم است و چقدر عاقلانه است اگر برای ایجاد روابط به خداوند اعتماد کرده و از دستورالعمل های او پیروی کنیم.

برای نمونه خداوند هنوز هم میگوید که ازدواج بایستی قبل از روابط جنسی صورت بگیرد. لیکن در فرهنگ ما، در یک نظرسنجی که از دانشجویان دانشکده انجام شد، ۶۴% از آنان با این اظهارنظر موافق بودند که . . . «زندگی کردن به عنوان یک زوج قبل از ازدواج عقیده خوبی است.» («نسل ۲۰۰۱: بررسی»، صفحه ۱۱) بسیاری از این دانشجویان شاهد بوده اند که چگونه زندگی مشترک والدینشان از هم پاشیده شده و اینگونه استدلال میکنند که «امتحان کردن» رابطه، ایده خوبی به نظر میآید.

پس به چه دلیل خداوند ازدواج را قبل از روابط جنسی قرار داده است؟ به این دلیل که او میخواهد ما یک صمیمیت پایدار و کامل را تجربه کنیم. چگونه ممکن است دو نفر به قدری احساس امنیت کنند که کاملاً انتقادپذیر باشند . . . آنچه که لازمه یک صمیمیت عمیق است . . . در محیطی که هر یک از دو نفر میتواند هر لحظه دیگری را ترک کند؟ تحقیقات نشان میدهد که آمار طلاق بین زوجهایی که قبل از ازدواج با هم زندگی کرده و سپس ازدواج میکنند به مراتب بالاتر است. (شرورت اچ. فریزر، «سایکوترندز»، نیویورک: سایمون و شوستر، ۱۹۹۴، صفحه ۱۰۶) حکمت خداوند خطاناپذیر است، حکمت او همیشه درست است. هدایت خداوند همواره از محبت توأم با مراقبت و محافظت او سرچشمه میگیرد.

اما خداوند نمیخواهد فقط یک مشاور ازدواج باشد که پند و اندرز را وارد زندگی ما میکند. خدا میخواهد که ما او را بشناسیم، با او در ارتباط باشیم و به او اعتماد کنیم. برای اینکه بتوانیم کسی را با وفاداری دوست داشته باشیم باید اول محبت بیقید و شرط خدا را نسبت به خود تجربه کنیم.

خداوند که مملو از محبت نسبت به ما است، به نیابت از ما عملی فوق العاده را انجام داد. ما قبلاً در این مورد صحبت کردیم که چگونه خودخواهی ما باعث جداییمان از یکدیگر میشود. خودخواهی، ما را بویژه از خداوند که مقدس و کامل است نیز جدا میکند. کتاب مقدس میفرماید: «لیکن خطایای شما در میان شما و خدای شما حایل شده است.» (اشعیا ۵۹ : ۲) هر چقدر کارهای خوب انجام دهیم و یا هر چقدر تلاش کنیم، از نظر خداوند نمیتوانیم گناهان خود را پاک کنیم. بدتر از این برای گناهان ما مجازات وجود دارد . . . یعنی مرگ. یعنی جدایی ابدی از خدا، حتی پس از اینکه زندگی زمینی ما به پایان برسد، و در این خصوص هیچ کاری از دست ما بر نمیآید. لازمه رسیدن به معیارهای خداوند داشتن کمال است، و ما در این مقیاس نمیگنجیم چون کامل نیستیم. اما عدالت خداوند توأم با محبت عظیم او نسبت به ما است . . . و این محبت از طریق راه حلی که خداوند فراهم نمود به اثبات میرسد.

عیسی مسیح که خدای مجسم است، آمد تا تاوان گناهان ما را که مرگ است بپردازد. همچنین عیسی آمد تا راه های خدا را به ما بیاموزد و یک زندگی معنادار را به ما عطا کند. اما مقصود اصلی عیسی از آمدنش به صورت یک انسان این بود که به جای ما بمیرد. او مجازات گناهان ما را زمانی که مصلوب شد (روش اعدام رومیان) به طور کامل پرداخت نمود . . . گناهان من، تو و تمامی جهان . . . تا ما بخشوده شویم. بعد از اینکه به مدت سه روز دفن بود، عیسی جسماً زنده شد. بسیاری از شاهدان عینی رفتند تا همه چیز را درباره عیسی و زندگی ای که خداوند به ما تقدیم میکند، به تمامی دنیا اعلام کنند.

پیروزی بر مشکلات ازدواج . . .

ابتدا با خدا رابطه برقرار نمایید

این به عهده ما نیست که برای مورد پذیرش قرار گرفتن از سوی خداوند تلاش کنیم. خداوند این رابطه را به عنوان یک هدیه رایگان در اختیار ما قرار میدهد. ولی این انتخاب بر عهده ما است که آیا مایلیم بخشش او را پذیرفته و وارد یک رابطه با او شویم یا خیر. عیسی فرمود: «من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس نزد پدر جز به وسیله من نمیآید.» (یوحنا ۱۴ : ۶) او میخواهد وارد زندگی ما شود، اما در اینجا لازم است تا ما یک تصمیم شخصی بگیریم. اگر ازدواج یک تصمیم مهم است، این تصمیم حتی مهمتر از آن است. آیا میخواهید یک رابطه ابدی با خدا داشته باشید و به او اجازه دهید تا بر زندگی شما تاثیر داشته باشد؟ آیا مایلید تا به وسیله حکمت خداوند هدایت شده و از طریق قدرت او حمایت شوید؟

اگر اینچنین است شما همین الآن میتوانید او را به زندگی خود دعوت کنید. همانگونه که یک زوج تا زمانی که در ملاء عام با گفتن «من حاضرم» تعهد خود را اعلام نکنند زن و شوهر محسوب نمیشوند، شروع یک رابطه با خدا نیز عملی آگاهانه نشانه گرفته از اراده است. عیسی فرمود: «اینک بر در ایستاده [بر در قلب شما] میکوبم؛ اگر کسی آواز مرا بشنود و در را باز کند، به نزد او در خواهم آمد.» (مکاشفه ۳ : ۲۰) کتاب مقدس میفرماید: «اما به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند.» (یوحنا ۱ : ۱۲)

آیا مایلید محبتی را که خدا نسبت به شما دارد شناخته و از او دعوت کنید تا وارد قلب شما شود؟ اینگونه میتوانید خواسته خود را ابراز کنید: «ای عیسای خداوند، میخواهم در زندگی ام حضور داشته باشی. میخواهم مرا هدایت کنی و تمامی گناهان مرا ببخشی. از تو ممنون هستم که تاوان تمامی گناهان مرا بر روی صلیب پرداخت کردی. اکنون از تو خواهش میکنم که وارد زندگی من شوی. متشکرم که وعده داده ای اگر در را باز کنم وارد زندگی ام خواهی شد، اکنون در را باز میکنم. ممنونم که هم اینک قادرم واقعاً تو را بشناسم. آمین.»

اگر از صمیم قلب این دعا را کردید، پس رابطه خود را با خدا آغاز کرده اید. میپرسید این رابطه چه تاثیری میتواند بر مشکلات ازدواج شما داشته باشد؟ شما قادر خواهید بود یک زندگی مشترک مملو از عشق و محبت داشته باشید. البته مانند همه زن و شوهرها شما نیز اشتباهاتی مرتکب خواهید شد، و بعضی اوقات لازم خواهد بود که برای داشتن یک ازدواج خوب شدیداً سعی و تلاش کنید. ولی همچنان که به خداوند تکیه میکنید او به شما قدرت و بصیرت لازم را خواهد داد تا همسر خود را فارغ از خود، با رفتاری توأم با بخشش دوست داشته باشید و یک ازدواج پایدار را تجربه نمایید.

نویسنده: دنیس رینی

موضوعات مرتبط :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

خدا کجاست؟

ممکن است یک نفر بگوید: «خدا را به من نشان بده.» – اما اگر خداوند یک خدای نامرئی و نهان باشد چه؟ فرض کنید دو…

بلی یا خیر

خدا کیست؟ خدا چه شکلی است؟ شش ویژگی اختصاصی در رابطه با صفات خدا . . . خدا کیست . . . میتوان او را…